مرزهای زبان من، مرزهای جهان من است. (ویتگنشتاین)   

از اینجاست که لازم می‌آید بر این موضوع اعتراف کرد: سیری که انسان برای کنترل –چه در وجه درونی آن و چه در وجه بیرونی آن- طی می‌کند، سیری است که از زبان آغاز می‌شود، زبان وجود ذهنی می‌آفریند و وجود ذهنی امکان احساس کنترل و این امکان به اتفاقی در واقع منجر می‌گردد، با قبول این مسئله می‌توان این فرض را که مدعی است نام یک فرد تداعی گر کنترل آن فرد می‌باشد، تأیید کرد. 

واکاوی فرهنگ جنسی اقتصاد و نام شوهر

آنچه در مطالعه آثار و احوال جهان خودنمایی می‌کند گذر از چهار موقعیت معرفتی است که در عرصه ذهن انسان رو داده است[53]؛ 

آدمی ابتدا دغدغه خدایان دارد و قصه‌‌هایی می‌گوید که خدایان در آن یک یا چند نقش بر عهده دارند. این مرحله از تاریخ معرفتی بشر را اسطوره می‌نامند. عصر اسطوره که با فن جادو همراه است بشر به قدرت فراگیر ذهن و اندیشه معتقد بوده و نام دیگر آن عصر زنده‌بینی است چه؛ زندگی خود را در طبیعت فرافکنی[54] کرده تا از طریق آن خود را بشناسد از اینروست که همه چیز را زنده می‌بیند. (فروید، 74-1953)

در عصر اسطوره موضوع شناخت، خود است و ابزار شناخت فرافکنی و با مفاهیمی همچون توتم و تابو مرتبط می‌شود که توضیحشان نه مرتبط است و نه در حوصله بحث. 

دوره دوم، دین. دین دومین عصر معرفتی بشر است که در آن معنویت (متعالی بودن) نه موضوع شناخت که موضوع حصول است و ابزار شناخت خودداری (تقوا) است. هویت معرفتی این دوره بر اساس اتوریته (اقتدار) شکل می‌گیرد یعنی کلامی درست تلقی می‌شود؛ چون کلام خدا و رسول است و کلامی غلط می‌نماید چون خدا و رسول از آن نهی کرده‌اند. در این عرصه «محوریت» به ناقل این معنویت داده می‌شود. (حکمت، 1383)

دوره سوم، فلسفه. همانگونه که از آغاز فلسفه پیداست کلیات، آغازگر و تداوم دهنده آن است. جهان از چیست؟ این اولین سوال فلسفی است که تالس[55] پرسید. موضوع فلسفه کلیات است و ابزار آن عقل؛ حال از قیاس و استقراء گرفته تا نظری و عملی همه را شامل می‌شود. (باقری، 1383)

دوره چهارم، علم. دوره علم دوره تواضع انسان است که موضوع را از خدا و جهان و انسان به اتم تقلیل می‌دهد، بجای فهم کائنات به فوتونی دل می‌بندد و ذره‌ای (موجی) از نور. علم بر دو شاخه مقسم است که خود بر شاخه‌‌هایی تخصصی تر بخش پذیرند؛ علوم انسانی و علوم تجربی. در این عرصه است که انسان مدرن به فکر روش می‌افتد و هر علمی را با روش، موضوع و غایتی خاص از دیگری متمایز می‌کند. انسان می‌فهمد که علم (دانایی) از راه مشاهده شکل می‌گیرد پس مشاهده گر خوبی می‌شود برای پردازش داده‌‌های حاصل از مشاهده شیوه‌‌های مختلف بکار می‌بندد و روش علوم را کشف می‌کند و نتیجتاً استنتاج خود را در زندگی بکار می‌بندد تا جامعه مدرن را بنا نهد. (آذرنگ، 1376)

حال این سرنوشتی است که جوامع طی می‌کنند تا مدرن شوند و هر جامعه‌ای می‌تواند در یکی از این عصرهای طلایی معرفت بشری درجا بزند و باز هم زندگیش پیش برود اما دیگر مدرن نیست. مدرنیته؛ نواندیشی، مدرنیزاسیون؛ نوسازی و مدرنیسم؛ جریان نوگرایی است. این جریان قبایی نیست که بتوان به تن هر ملتی دوخت بلکه مجسمه‌ای است که در پویایی جامعه از تراش خوردن در مسیرش ساخته شده است و دیگر کاری به خوب و بد بودنش ندارم چون هم در نظر من این حکم اخلاقی در این موضوع، بلا موضوع است و هم بحث ما بر سر آن نیست. 

زنی که اکنون قسمتی از آشپزخانه[56] شده است بسان یک ابژه جنسی تجلی می‌کند و از مفهوم انسانی تهی می‌گردد از اینروست که «زن وجود ندارد» آنچه هست، تظاهری است تحریک آمیز که در تختخواب خلاصه می‌شود. 

ما با جامعه‌ای روبرو هستیم که نصف آنرا موجودی است که جز در تختخواب معنا ندارد و نصف دیگر آن در معرض تحریکی مستمر، آنچه اینجا خودنمایی می‌کند وجود امنیت جنسی است که در این جامعه پر تحریک چگونه قرار است برقرار شود. جامعه‌ای که زبان بدن را بریده است، خود در معرض آن قرار می‌گیرد و به نحوی به بحرانی جنسی مبتلا می‌شود که خود از آن می‌گریخت، حال این جامعه آن هنگام وخیم تر می‌شود که کمترین ایده‌ای در مورد آموزش جنسی هم ندارد و انسان را به حال خود رها کرده است. 

خود مقایسه کنید؛ از یک طرف اندامی بدون بدن (زن)[57] و از طرف دیگر بدنی بدون اندام (مرد)[58]، به چه برنامه و ایده‌ای می‌توان این دو را به هم پیوست؛ دو ساکن دو کره متمایز و اینجا نقطه برخورد این دو دنیاست، جایی که فرهنگ، امتناع جنسی می‌آفریند، این را خالی از بدن و آن را خالی از اندام می‌سازد. 

در این جامعه زن یک نقش دارد که آنرا هم نه به صورت فاعلی که به صورت منفعل ادا می‌کند؛ از مفهوم به موضوع تقلیل می‌یابد، خالی از انسان می‌شود، از جامعه طرد می‌شود و عوض آن پر از تختخواب (زیر شکم) می‌شود تختخوابی که اکنون جزئی از چیدمان آشپزخانه (شکم) هم شده است این نقش و کنش اجتماعی است که «زن بودگی» را تعریف می‌کند؛ بدان اندازه جنسی که با دیدنش چیزی جز تختخواب تداعی نمی‌شود و از همین روست که تحریک آمیز و یا به بیانی انتزاعی تر «جذاب» می‌شود و محمل تمنای مرد، آنقدر که تمنای خودش می‌میرد و مردی را همه دنیای خود می‌کند و در مردی خلاصه می‌شود تا به «ناموس» وی تبدیل شود و به سرپرستیش محتاج. 

این توصیف جامعه‌ای جنسی است که در آن زیسته‌ایم؛ زن زیور می‌شود، عورت می‌شود و باید او را مخفی کرد تا دزدیده نشود چه؛ از خودش نقشی ندارد و به تبع آن اراده‌ای. 

برای طرف دیگر هم قضیه از این بهتر نیست چرا که با اوصاف ذکر شده دیگر مخاطب تمنای زن نیست که اصلاً «زن وجود ندارد» با کشتن تمنایش خودش را هم کشته است پس مرد هم در قبال این قتل فرهنگی از امنیت جنسی تهی می گردد و بجای آرامش، تنها مجرای تخلیه پروتئین و کربوهیدرات می‌شود (این زیر شکم) و از طرف دیگر تلاشی برای انبار کردن آن (این هم شکم) و این شخصیتی است که آن بدن بدون اندام را شکل می‌دهد. 

کار و کنش اجتماعی آخرین مرحله‌ای است که انسان در آن تلویحاً به این نتیجه می‌رسد که امکان تغییر هستی را دارد که هستی خود انسان را هم در بر می‌گیرد اما زنِ این فرهنگ از این امکان تهی است و هم از اینروست که از هویت انسانی هم تهی می‌گردد لذا این مرد است که او را تعریف می‌کند و این تعریف، حقی است که کنش اجتماعی به وی می‌بخشد. زن موضوع جنسی است نه مفهوم هستی به همین دلیل نقش وی تنها در مقابل مرد معنی می‌یابد نه هستی و از همین روست که هستی وی نیز به مرد متصل شده و از رهگذر آن، این عبارت ظاهر می‌گردد: «زنان برای مردان خلق شده‌اند». این فرهنگ، همان بستری است که آن عبارت را معنی می‌کند. 

با اوصاف ذکر شده از مجموع کاری که در این رساله صورت گرفت می‌توان نتیجه را این چنین اعلام کرد:

برای پاسخی که قرار است به پرسش محوری این رساله ارائه گردد، دو پاسخ کلی می‌توان در نظر گرفت؛ یکی ساختار زبان و دومی ساختار اجتماعی فرهنگی که زبان را هم شکل می‌دهد به عبارتی بهتر می‌توان گفت در ابتدای این پروسه همه چیز با نقش اجتماعی آغاز می‌گردد از آنرو که مرد علاوه بر شخصیتی حقیقی، شخصیت حقوقی نیز دارد و اقتصاد خانواده را هم تأمین می‌کند به نحوی به عنوان کنترل کننده خانواده مطرح می‌گردد از اینجاست که آنگونه در تحلیل زبان بدان نتیجه رسیدیم که نام بردن با کنترل کردن مرتبط است این امر بصورتی ناخودآگاه بر نام شوهر –و هر نام دیگری در مقام قدرت مانند: شاه، ملا، کنت و دیگر القاب موجود- اطلاق می‌یابد و‌‌هاله کنترلی که حول شخصیتش شکل گرفته از آنرو که در نام بصورتی ناخودآگاه تجلی می‌یابد بدان نام منتقل گشته و ناگزیر نام شوهر با ضمیری یا نامی مستعار جایگزین می‌گردد. این توضیح ابتدایی ترین و اولی ترین حالتی است که آن پدیده در آن وضعیت شکل گرفته است. 

 

 فهرست منابع 

 آذرنگ، عبدالحسین. (1376). تاریخ و فلسفه علم. لویس ویلیام هلزی‌‌هال. تهران، سروش.

الهی قمشه‌ای، حسین. (1370). گزیده فیه ما فیه (مقالات مولانا). تهران، انتشارات وآموزش انقلاب اسلامی.

آیتی، عبدالمحمد. (1389). القرآن الکریم(ترجمه فارسی‌). تهران، مدرسه.

باقری، عباس. (1383). شگفتی فلسفی؛ سیری در تاریخ فلسفه. ژان هرش. تهران، نشر نی.

بلعمی، ابوعلی. (۱۳۸۵).تاریخ الرسل و الملوک [تاریخ بلعمی]. محمد بن جریر طبری (بی تا). تهران، زوّار.

ثلاثی، محسن. (1381). ‌جامعه‌شناسی دین. همیلتون ملکم(بی تا). تهران، تبیان.

حکمت، علی اصغر. (1383). تاریخ جامع ادیان. جان بایر ناس. تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.

خنجی، دکتر محمد علی. (1351). توتم و تابو. زیگموند فروید (1913). تهران، کتابخانه طهوری. 

رئیسی، زهره. (1381). مقدمه اي بر روانشناسی ازدواج. اصفهان، نشر ماني.

شفیعی کدکنی، محمد رضا. (1384). دفتر روشنایی. محمد بن علی سهلگی (بی تا). تهران، نشر سخن. 

صفا، ذبیح‌الله. (۱۳۷۹). حماسه‌سرایی در ایران. تهران، امیرکبیر. ‏

طیب، علیرضا طیب. (۱۳۷۹).یونگ و سیاست. ولودیمیر والتر اودانیک. تهران، نشر نی.

عباسی، روح الله.( ۱۳۴۵). جهانی که من می‌‌شناسم. برتراند راسل. تهران، انتشارات امیرکبیر.

قرآن کریم

کتاب مقدس 

موللی، کرامت. (۱۳۸۴). مبانی روانکاوی فروید-لکان. تهران، نشر نی.

روزنامه شرق، تاریخ 11/09/89، غلامحسین ابراهیمی دینانی.

فصلنامه تازه‌‌های رواندرمانی. (1381). شماره 24-21. آزادی در آسیب شناسی و توانبخشی دانش، دکتر محمد مهدی خدیوی زند.

Armstrong, Karen. (1993). A History of God: The 4000 Year Quest for Judaism, Christianity and Islam. London, Paperback, Book.

Freud , Sigmund.( 1953-74).The Standard Edition of the Complete Works of Sigmund Freud, 24 volumes, ed. by James Strachey et al. London, The Hogart Press and the Institute of Psychoanalysis.

Lappin, Shalom; Robert Levine and David Johnson (2000). "Topic... Comment". Natural Language & Linguistic Theory 18.

Vyvyan Evans, Melanie Green. (2006). Cognitive linguistics: an introduction. Scotland, Edinburgh University Press.

www.wikipedia.org

 

 

ارجاعات و پاورقیها 

--------------------------------------------------------------------------------

[1] شهرستان جَوانرود (به کردی: جوانڕۆ، Ciwanrro) از شهرستان‌های استان کرمانشاه در غرب ایران است. مرکز این شهرستان شهر جوانرود (قلعه) است. این شهر در شمال غرب استان کرمانشاه واقع شده است. زبان مردم جوانرود یکی از شاخه‌های زبان کردی سورانی به نام جافی است و کیش مردم جوانرود سنی شافعی است.

 [2] Totem

[3] Taboo

[4] Tonga

[5] Polynesia

[6] object

[7] Philosophy

[8] Linguistics

[9] Anthropology

[10] Totem and Taboo

[11] Sigmund Freud

[12] Samoyedes.

[13] Todas.

[14] Touaregs. 

[15] Ainos.

[16] Akambas.

[17] Nandi.

[18] Tinguans.

[19] Nicobar Islands

[20] Madagascar

[21] Borneo

[22] Massoi.

[23] Adelaide.

[24] Encounter Bay.

[25] Victoria.

[26] Gayakurus.

[27] Dobrizhoffer. 

[28] Abipons.

[29] Bible

[30] Tanakh

[31] Torah

[32] اسراییل: کسی که نزد خدا مقاوم است.

[33] عرق النساء: همان عصب سیاتیک است.

[34] Jethro

[35] Midian

[36] Horeb

[37] (3:4-15)

[38] (به عبری: אהיה אשר אהיה)

[39] بایزید بسطامی (متوفّی در 234ق)

[40] اَنانیت: "من"‌ی

[41] فردانیّت: یگانگی و یکتایی

[42] تفرّد: یگانه شدن

[43] عاملان: دانایان و زبردستان

[44] مکنّی: کُنیه داده شده

[45] به عنوان نمونه نگاه کنید به (بلعمی، ۳۵۵): «و نام بزرگ خدای دانستی، و هر چه از خدای تعالی بخواستی بدان نام او را اجابت کردی.»

[46] Mind

[47] Lang

[48] زیستی، روانی و اجتماعی.

[49] Knowledge

[50] توضیح فوق الذکر بر گرفته از تعریفی است که دکتر محمد مهدی خدیوی زند در مقاله «آزادی در آسیب شناسی و توانبخشی دانش» مندرج در شماره 21-24 «فصلنامه تازه‌‌های رواندرمانی»، در مورد تعریف واژه دانش، اراده کرده‌اند.

[51] عبارت ذکر شده توضیحی است از جمله مشهور هگل که: «کلمه نابودی شیء است». 

[52] Mind

[53] این نتیجه گیری از نگاه بر تاریخ اسطوره، فلسفه، دین، و علم حاصل می‌آید.

[54] فرافکنی مبحثی است در روان‌شناسی که اول بار زیگموند فروید آن را مطرح کرد. فرافکنی یعنی نسبت دادن ناآگاهانه اعمال، عیب‌ها و امیال ناپسند خود به دیگران که در واقع ساز و کاری دفاعی به شمار می‏آيد.

 [55] Thales

[56] کلماتی از قبیل آشپزخانه، تختخواب، شکم و زیر شکم که در این تحقیق بکار رفته است، جهت نشان دادن معنایی است که موقعیتهای زیستی برای انسان به وجود می‌آورند، بعبارت دیگر اینگونه الفاظ دلالت بر نقشی دارند که مبنای نقش پذیری شخص قرار می‌گیرد و آشپزخانه دقیقاً آشپزخانه است و منظور از آن همان جایگاهی است که کار اصلی زن در آن خلاصه می‌شود. ازینروست که در مقابل آشپزخانه که مولد است شکم قرار می‌گیرد و در مقابل تختخواب، زیر شکم.

[57] زن این جامعه که از مفهوم انسانی تهی می‌گردد و تبدیل به یک موضوع جنسی صرف می‌شود از خود اندامی جنسی می‌سازد و بدن خویش را حذف می‌کند.

[58] مرد در این جامعه عاری می‌شود از تحریک و خواهان صرف می‌شود از اینرو اندام خود را قطع می‌کند و صرفاً بدنی از آن باقی می‌ماند.